به گزارش سرویس علمی و فرهنگی خبرگزاری حوزه، حجتالاسلام و المسلمین علی اکبر رشاد در سومین جلسه از سلسله گفتارهای اخلاقی در مدرسه علمیه امام رضا(ع) به ماهیت آفات زبان پرداخت.
رواياتي كه در آفات اللسان ذکر شده بسیار فراوان است و نميتوان بازگفت، اما ميتوان مجموعه رواياتی که معطوف به آفات اللسان و فضيلت صمت است را دستهبندي كرد.
دستهاي از روايات معطوف به خطورت و اهيت ماهوي لسان است. زبان، ارزشمند است، پراهميت است و در عين حال حساس و خطير و خطرناك است. در زبانشناسي جديد و همچنين در علم اصول و منطق و فلسفه راجع به اهميت نطق و زبان سخن گفته می شود ؛ اما به صورتي كه در روايات و قرآن كريم راجع به اهميت بيان و زبان گفته شده است، در هيچ مكتب و متني نيامده است.
قرآن كريم در سورهي الرحمن ،آفرینش انسان و تعليم بيان را در طراز هم قرار ميدهد، آنجا كه ميفرمايد: خَلَقَ الْإِنْسانَ عَلَّمَهُ الْبَيانَ الرحمن، 3 و 4؛ و از آن طرف نيز در سورهي علق، تعليم علم را مطرح ميكند. جلسهي پيش اشاره كرديم كه بين انديشه و زبان رابطهي وثيقي وجود دارد و گويي كه ايندوم دو روي يك سكهاند.
بعضي از اصوليون و از جمله ميرزاي نائيني براي اينكه بگويند واضع و مبدأ معنيبخشي به كلمات خداوند است، به چنين آياتي تمسك ميكنند و استدلال ميكنند كه بيان را خداوند به ياد بشر داده است. البته از اين آيه، چنين مدعايي استفاده نميشود. ولي به هر حال ارزش، اهميت و جايگاه خاص «بيان» در خلقت، از اين آيه به دست ميآيد. عمده ابزار بيان نيز زبان است. در اینجا این سوال پیش می آید كه بيان، مگر تنها به زبان انجام ميشود؟ ممكن است به اشاره و يا قلم هم انجام شود و سورهي علق كه بحث علم و كتابت و قلم را بعد از خلقت مطرح ميكند بسا قرينهي اين باشد كه «بيان»، اعم از زبان است؛ ولي زبان كارآمدترين و پركارترين ابزارهاي بيان است؛ به همين جهت از عبارت «بيان» در ابتدا «زبان» به ذهن خطور ميكند تا قلم و اشاره و ساير شيوههاي بيان.
از اميرالمؤمنين علي(ع) است كه فرمودند: «ما الإنسان لولا اللسان إلّا صورة ممثّلة، أو بهيمة مهملةٌ.» (غررالحکم، ص 209) انسان چيزي جز زبان نيست؛ اگر زبان نبود انسان مانند يك نقاشي بود و يا به چهارپايي بيزبان شبيه بود. تفاوت انسان با نقش بر ديوار در اين است كه او داراي زبان، بيان و نطق است و ريشهي نطق نيز در تفكر و انديشه است؛ والا چه تفاوتي ميان انسان و نقش ديوار است؟
حضرت در جايي ديگر فرمودهاند :«اللسان ميزان الإنسان» همان). البته اين روايت را يكبار به اين معنا ميگيريم كه هر انساني به زبانش شناخته است، و يك بار ممكن است بگوييم «لسان» ميزان انسانيت و انسان عليالاطلاق است، نه اينكه هر انساني را بايد به لسان و زبان او سنجيد. منظور روايت عبارت است از اينكه ميزان و معيار انسانيتِ انسان لسان اوست و چون لسان دارد انسان است.
بعضي از روايات ميگويند زبان چه كاركردهايي دارد و كاركردهاي آن بسيار خطير است.
قال رسولالله(ص): «الْجَمَالُ فِي اللِّسَان» (بحارالانوار، ج 74، ص 143) زيبايي در زبان است. زبان و زيبايي؟ كدام زيباييشناس، هنرشناس و فيلسوف هنر به اين نكتهي دقيق اشاره كرده است.
*از زبان به تفکرات پی می بریم
اميرالمؤمنين علي(ع) فرمودند: «الْإِنْسَانُ لُبُّهُ لِسَانُهُ وَ عَقْلُهُ دِينُهُ» (همان، ج 75، ص 56) در ترجمهي اين روايت ميتوان گفت؛ آدمي در دو چيز خلاصه است و شاخصهاي او در دو چيز است، از زبان او ميتوان به تفكرش پي برد؛ و يا ميتوان گفت لب و لسان يك چيز هستند.
در گذشته برخي از زبانشناسان مسلمان، همچون جرجاني به اين نكته اشاره كردهاند و امروز نيز در زبانشناسي تأكيد ميشود. لبّ و لسان يك واقعيت است. در جلسهي گذشته گفتيم هنگامي كه آدمي فكر ميكند، درواقع در حال حرف زدن است. بخش دوم روايت نيز ميتواند به اين معنا باشد كه بگوييم كدام دين را پذيرفتهايد تا بگوييم چقدر عقل داريد. و يا ترجمهي آن به اين صورت ميشود كه معيار دين، عقل است و دين بايد عقلاني باشد. به هر حال رابطهي لبّ و لسان و خطورات شأن لسان، در ارتباط با تفكر و انديشه، كه آدمي به انديشه است، در اين روايت مورد توضيح قرار گرفته است.
زبان ترجمان عقل است
در حديث ديگري از حضرت امير(ع) است كه فرمودند: «لِسَانُكَ تَرْجُمَانُ عَقْلِك»بحارالانوار، ج 74، ص 232، زبان تو واگوينده و بازگويندهي عقل توست. هرچه ميگويي، عقل خود را آشكار و عرضه ميكني و ميزان خرد و انديشهي خود را بازگو ميكني. زبان چنين كاركردي دارد و عقل، انديشه و حتي هويت انسان با زبان او آشكار و شناخته ميشود.
از امام باقر(ع) است كه فرمودند: إِنَّ هَذَا اللِّسَانَ مِفْتَاحُ كُلِّ خَيْرٍ وَ شَرٍّ فَيَنْبَغِي لِلْمُؤْمِنِ أَنْ يَخْتِمَ عَلَى لِسَانِهِ كَمَا يَخْتِمُ عَلَى ذَهَبِه وَ فِضَّتِه بحارالانوار، ج 75، ص 178؛ زبان كليد همهي خيرها و شرهاست و كليد تمامي خيرات و شرور در دست زبان است. زبان همچون كليد صندوقِ دارايي آدمي است؛ پس سزاوار است كه مؤمن بر زبان خود مُهر بزند، آنچنان كه بر طلا و نقرهي خود مُهر ميزند و حفاظت ميكند. در ذيل اين حديث نيز به بخش ديگري از روايات اشاره ميشود كه بحث امساك و مديريت زبان است.
خطرات زبان
حضرت رسول(ص) فرمودند: لَا يَسْلَمُ أَحَدٌ مِنَ الذُّنُوبِ حَتَّى يَخْزُنَ لِسَانَههمانجا، آدمي از گناهان سالم نميماند، مگر آنكه زبان خود را مهار و پنهان كند؛ يعني زبان خود را كنترل كند. اگر زبان مهار نشود گناه در كمين آدمي است.
همچنين حضرت امير(ع) فرمودند: «ضَرْبُ اللِّسَانِ أَشَدُّ مِنْ ضَرْبِ السِّنَان» (بحارالانوار، ج 68، ص 286.
در جلسهي گذشته رواياتي درخصوص اهميت سكوت و صمت مطرح شد كه برخي از دوستان با اشاره به روايتي كه حضرت عيسي نقل شد، مبني بر اهميت سكوت، سؤال كردند كه آيا راه حل مشكلات اين است كه انسان خود را در معرض قرار ندهد و كنارهگيري كند؟ در اين صورت زندگي او و حتي زندگي خويشان خود را مختل خواهد كرد؟ آيا صمت يك آموزهي ديني و يك فضيلت مطلق است؟
*فرق صمت و سکوت
با بررسي روايات متوجه ميشويم منظور اين نيست و «صمت» آخرين مرحله است. اينگونه نيست كه گفته شود از آغاز تا انجام زندگي اصلاً حرف نزنيد، و بسا اگر اينگونه عمل كنيم حتي دچار گناه شده باشيم و در بسياري جاها واجب است كه انسان سخن بگويد. «أَفْضَلَ الْجِهَادِ كَلِمَةُ عَدْلٍ عِنْدَ إِمَامٍ جَائِر» (كافي، ج 5، ص 59)، بالاترين جهادها عبارت است از اينكه در مقابل يك پيشواي ستمكار و مستبد فرياد بزنيد. اينكه خلاف با صمت است و صمت نيز عيناً مساوي با سكوت نيست، بلكه صمت، حكيمانه رفتار كردن است، يعني انسان حكيمانه سخن بگويد، و سخن نگويد جز به حكمت. صمت صرفاً سكوت نيست و يك ارزش مطلق نيست.
لذا پارهاي از روايات يا صمت را معني ميكند و يا در حاشيهي آن، دستوراتي را صادر ميكند كه بايد كارهاي ديگري نيز انجام شود.
گروهي از صوفيان جاهل كارهاي عجيبي ميكنند؛ مثلاً يكي از اينها گفته بود كه با يك چشم هم ميتوانم ببينم و به يكي از چشمهاي خود قير ريخته بود و استدلال كرده بود كه استفاده از دو چشم اسراف است. عمل و رفتار این صوفی دين نيست و ما نيز قصد ترويج چنين چيزي را نداريم.
استاد شهيد مطهري در مورد دو بيتي معروف باباطاهر كه ميگويد:
ز دست ديده و دل هر دو فرياد
كه هرچه ديده بيند دل كند ياد
بسازم خنجري نيشش ز فولاد
زنم بر ديده تا دل گردد آزاد
ميگويند كه چنين اخلاقي، اسلامي نيست كه بگوييم هرآنچه چشم ميبيند، دل ميخواهد، پس چشم را ازبين ببريم. اينكه انسان فرافكني كند و از در معرض قرار گرفتن فرار كند هنر نيست، بلكه در معرض بودن و بر آفات فائق آمدن هنر است. البته اگر كسي توان ندارد و براي مقابله و مقاومت فاقد قدرت كافي است، شايد چارهاي نداشته باشد و اين استثناء است.
*فرق امساک و صمت
تعدادي از روايات ميفرمايد كه زبان را بايد مهار و مديريت كرد و به امساك زبان اشاره ميكنند. امساك نيز غير از صمت است.
حضرت رسول(ص) ميفرمايند: «سَلَامَةُ الْإِنْسَانِ فِي حِفْظِ اللِّسَان مستدرك الوسائل، ج 9، ص 30
همچنين از حضرت امير(ع) است كه فرمودند:للِّسَانُ سَبُعٌ إِنْ خُلِّيَ عَنْهُ عَقَرَ. نهجالبلاغه، ص 478؛ زبان درنده است اگر او را رها كنيد گاز ميگيرد.
دستهاي از روايات كه شمار آنها بيشتر نيز هست، دستور به امساك لسان و مهارت و مديريت زبان ميدهد كه زبان را بايد مهار و مديريت كرد و زبان نبايد يله و رها باشد.
در روايتي كه در جلسهي قبل مطرح كرديم، فرمود كه اگر كسي به من قول بدهد كه زبان و عورت خود را كنترل كند، من هم به او ورود به بهشت را بشارت ميدهم. اگر زبان را كنترل كنيم بهشت تضمين ميشود.
*از بعضی گعده ها بپرهیزیم
نكتهاي كه در انتها بايد مطرح كنم، اشاره به يكي از آفات رفتاري است كه ما به آن مبتلا هستيم. گاهي در اوقاتي از ايام و خاصه شبها، دور هم مينشينيم و چند ساعت وقت خود را تلف ميكنيم. البته اگر گعدهي علمي داشته باشيم مفيد است؛ هرچند كه شب درسي، گعدهي علمي هم از جهتي مفيد و از جهتي مضر است؛ از اين جهت كه امكان دارد مطلب جديدي بياموزيم مفيد است، اما از آن جهت كه درس فردا را مطالعه نكردهايم ضرر دارد و در ايام درسي اصل بر تحصيل و مطالعه است و ساير فعاليتها جانبي و فرعي است.
بسيار پيش ميآيد كه در كنار هم جمع ميشويم و هر كسي هم چيزي ميگويد و بعدها نيز پشيمان ميشويم كه چرا اين جمله و عبارت از زبان من خارج شد، ممكن است اين عبارتي كه من گفتم، غيبت، دروغ و يا تهمت و افترايي به فرد ديگري قلمداد شود. اينجا ديگر پشيماني سودي ندارد، زيرا يك فعل صورت گرفته و فعل نيز تجسم پيدا كرده است و از دست ما خارج شده است. درخصوص زبان نيز گفتهاند وقتي عبارتي از زبان خارج شد مثل تيري است كه از تركش و كمان خارج شده است و اگر اعتقاد داشته باشيم كه زخم زبان از زخم سنان كارگرتر است، ديگران را با اين كار زخمي كردهايم. اگر با شمشير بازوي كسي را زخم كرده بوديم، نبايد عذرخواهي ميكرديم و حق او را ادا ميكرديم؟
*تلف کردن جوانی هدر رفت سرمایه ملی
بايد محاسبه كنيم تا متوجه شويم از اين اتفاقات در شبانهروز براي ما چقدر پيش ميآيد كه جملههايي بي حساب و كتاب ميگوييم و كلمات از زبان ما خارج ميشود و انگار نه انگار گناه كردهايم و بد كردهايم.
من به شما توصيه ميكنم در شبهاي درسي به هيچ وجه گعده نگيريد، البته به هم سر بزنيد و احوال هم را بپرسيد، ولي وقت خود را تلف نكنيد. براي طلبهها اتلاف وقت در فصل جواني گناه و معصيت است. اگر معصيت نيست، چرا در حشر و سر پل صراط اولين پرسش از جواني آدم است؟
اگر جواني خود را تلف كنيد گناه كردهايد و سرمايهي الهي را تلف كردهايد و چه بسا سرمايهي ملي را نيز تلف كردهايد. به هر حال در دانشگاه و يا حوزه سرمايههايي در اختيار ماست كه بايد از آنها به نحو صحيح استفاده كنيم و اين سرمايهها را تلف نكنيم. حتي اگر طلبهاي از اين امكانات استفاده كند و آنگونه كه بايد و شايد درس نخواند، بسا ممكن است از نظر شرع نيز ضمانت داشته باشد.